مادر اشک

بانک جامع مداحی نوجوان عاشورائی

مادر اشک

بانک جامع مداحی نوجوان عاشورائی

اردوی زیارتی قم و جمکران -هیئت محبان الرسول (ص)

 

اردوی زیارتی قم و جمکران 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

«بنده مداحی را شغل نمی بینم بلکه هنر می دانم.» این جمله کلیدی را یکی از پیشکسوتان عرصه مداحی می گوید. کسی که رد پایی از بزرگان این عرصه به همراه دارد؛ حاج اکبر ناظم، حاج محمد علامه، حاج احمد شمشیری، حاج احمد سالک، حاج سید مصطفی هاشمی دانا. 
رسالت در بررسی آسیب های عرصه مداحی با حاج علی میرزا ابوطالبی، مداح پیشکسوت به گفتگو نپرداخته است:


* با اینکه شما از چهره های آشنا و شناخته شده عرصه مداحی هستید، لطفاً خودتان را بیشتر معرفی نمایید.
علی میرزا ابوطالبی هستم، فرزند مرحوم حاج قاسم میرزا ابوطالبی از بنیانگذاران هیئت متوسلین به حضرت علی اصغر(ع) که از حدود 52 سال قبل تاکنون در حال فعالیت می باشد. از زمان طفولیت که در کنار پدر در جلسات حضور پیدا می کردم، علاقه و عشق به این هنر در من به وجود آمد. بنده مداحی را شغل نمی بینم بلکه آن را هنر می دانم. به این دلیل که کار حضرت سیدالشهدا (ع) در کربلا هنر بود، به تصویر کشیدن آن وقایع برای مستمع نیز هنر است. در زمان طفولیت در جلسات اساتیدی مانند مرحومین حاج اکبر ناظم، حاج محمد علامه، حاج احمد شمشیری، حاج احمد سالک، حاج سید مصطفی هاشمی دانا، فیض می بردم و تجربه
می اندوختم. به نظر من خود جلساتی که برگزار می شود بهترین کلاس است. مداحان تازه کار باید ببینند پیشکسوتان چه می کنند. هم نقاط قوت و هم ضعف را تجربه کنند. در حال حاضر، هم خودم و هم پسرانم از محضر شاعر و مرثیه سرای معاصر، حاج علی انسانی کاشانی بهره مند هستیم. از ایشان می خواهیم معایب ما را تذکر بدهند. از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی هم به عنوان نماینده مداحان کرج و استان البرز توسط مرحوم آیت الله فلسفی، خطیب شهیر، به تهران معرفی شدم. همان حکم را هنوز هم دارم. به دلیل بالا رفتن سن، اظهار ناتوانی کرده ام اما قبول نکردند.

* دلیل ورود شما به این عرصه خطیر چه بود؟

علاقه شدید داشتم و با تمام وجودم وارد این عرصه شدم.

* به نظر شما آسیب های اساسی آیین مدح و مداحی در روزگار ما چیست؟

مدیریت کم شده است. مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) در این باره در ملاقات ها تاکید زیادی دارند. متاسفانه نسل جوان این توصیه ها را عملی نکردند. نقش مداح بسیار مهم است. دو بیت شعر مداح اگر پیامش قوی باشد، اثرگذاری زیادی دارد. مداحان جوان ما کم کار شده اند. خیلی کم مطالعه می کنند. مداحان باید شعرها را حفظ باشند. باید مقاتل را خودشان بخوانند نه از طرف کسی نقل قول کنند. حتی در مقاتل هم باید تشخیص بدهیم که این مطلب موجب ذلت اهل بیت (ع) است یا عزت آنها. البته تمام وجود اهل بیت (ع) عزت است. به عنوان مثال روضه مشهوری در اربعین خوانده می شود با این مضمون که «حضرت زینب (س) در اربعین سر مزار سیدالشهدا (ع) گفت: برادر اگر نامحرم نبود، جای تازیانه ها را نشانت می دادم.» این غلط است، حتی اگر در کتاب نوشته شده باشد باید آن را قلم زد. دست پرورده دامان حضرت زهرا (س) چنین حرفی را نمی زند.

* اصولاً مداح مقبول چه ویژگی های بارزی را داراست؟

کسی که وارد این وادی می شود، اولین ویژگی ای که باید دارا باشد، داشتن تقواست. همه چیز در تقوا موجود است. به مداح دیگر حسادت نورزند. مداح باید شعرها را از حفظ باشد. بحث مادیات را مطرح نکنند. اعضای هیئات می دانند چگونه با زحمات یک مداح برخورد کنند. هنر را نفروشند. حیف است هنرمان را با پول معاوضه کنیم. بنده همیشه عرض می کنم حق الزحمه ما را حضرت زهرا (س) پر قنداقمان قرار داده است. البته اگر هبه دادند گرفتنش ایرادی ندارد اما خودشان نباید مطالبه کنند. یکی از افتخاراتم این است که در محضر مرحوم حضرت آیت الله بهجت مداحی کردم و ایشان هبه دادند، من هم گرفتم.

* دیدگاه شما در باره تغییر سبک های مداحی در سال های اخیر چیست؟

تغییر سبک های مداحی اشکالی ندارد اما به بیراهه رفتن ایراد دارد. سبک برخی خواننده هایی را که سوابق خوبی نداشتند، تقلید می کنند. بعضی ها عجله دارند که از دیگران سبقت بگیرند، به همین خاطر این سبک ها را انتخاب می کنند. سوز و اصالتی که سبک های سنتی دارد، سبک های جدید ندارد. من 12 سال اجازه نمی دادم پسرانم مداحی کنند در صورتی که آماده خواندن بودند. می گفتم فقط باید شعر حفظ کنید. سینه هایتان را از اشعار پر کنید. حتی من دیدم روضه را هم از روی کاغذ می خوانند. هم اکنون نیز توصیه می کنم دنبال شعرهای با مضامین بلند و پربار باشند. مستمع مجلس امام حسین (ع) عزیز و قابل احترام است، در هیچ زمینه ای عباراتی مانند «این صدای این جمعیت نیست، چرا دستهایتان را بالا نمی آورید و...» نباید به او بگوییم.

* چه توصیه ای به مداحانی که در حال ورود به این عرصه هستند، دارید؟

همان طور که گفتم تقوا پیشه کنند. حسادت در آنها نباشد. با ذوق در این عرصه وارد شوند، دراز مدت را در نظر بگیرند. بنده هنوز هم شعر حفظ می کنم. اگر هم شعر انتخاب می کنیم، شعر قوی انتخاب شود. شعر و شعور باید با هم باشد. مداحی خیلی کار دارد، فکر نکنند کار راحتی است. دنبال مقاتل قوی باشند. مداحان در پوشش باید دقت زیادی داشته باشند. مضامین بلند و قوی انتخاب کنند. در یک کلمه عزت و سربلندی اهل بیت (ع) را برسانند.

* بازتاب مدح و مداحی در آیینه روح شما چگونه بوده است؟

من موقع انتخاب اولیه، اشعار و مطالب به دلم می نشیند. البته گاهی پیش آمده که در خود مجلس هم حالم منقلب شده و مجلس را رها کردم و نشستم و در حال خودم فرو رفتم.

* راهکار شما برای توسعه و ساماندهی مناسب این هنر و آیین چیست؟

متصدیان امور و پیشکسوتان، حضورشان را بیشتر کنند و وقت بیشتری بگذارند. البته نظراتشان را اعلام کرده اند، اما بی توجهی شده است. مادحین جوان سعی کنند الگوهای پیشکسوتان را استفاده کنند. البته نه به این معنا که کاملاً سنتی خوانده شود، اما بخشی از میراث گذشتگان را انتقال دهند و خمیرمایه ای از قبل در مداحی جدید باشد. از موارد قابل تحسین که قابل ذکر است اینکه گاهی مراسم مداحان پیشکسوت و زندگینامه آنها را پخش می کنند اما بسیار کم است. اینها را بیشتر پخش کنند که الگو شوند.

عکس قدیمی حضرت خدیجه سلام الله علیها

نمایی از مقبره حضرت خدیجه (س) همسر با وفای پیامبر اکرم ، حضرت ابوطالب پدر حضرت علی (ع) و حضرت قاسم پسر پیامبر اکرم، قبل از تخریب به دست گروه ضاله وهابیت


به نقل از جهان نیوز

آقای رئیس جمهور! بگویید دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند

جهان نیوز - محمدعلی صمدی: در یکی از روزهای سال ۱۳۶۲ ، زمانی آیت الله خامنه ای ، رییس جمهور وقت ، برای شرکت در مراسمی از ساختمان ریاست جمهوری ، واقع در خیابان پاستور خارج می شد ، در مسیر حرکتش تا خودرو ، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده می شد.


صدا از طرف محافظ ها بود که چند تای شان دور کسی حلقه زده بودند و چیز هایی می گفتند. صدای جیغ مانندی هم دائم فریاد می زد : «آقای رییس جمهور! آقای خامنه ای! من باید شما را ببینم» . رییس جمهور از پاسداری که نزدیکش بود پرسید: «چی شده ؟ کیه این بنده خدا؟»

پاسدار گفت: «نمی دانم حاج آقا! موندم چطور تا این جا تونسته بیاد جلو.ٰ» پاسدار که ظاهرا مسئول تیم محافظان بود ، وقتی دید رییس جمهور خودش به سمت سر و صدا به راه افتاد ، سریع جلوی ایشان رفت و گفت: « حاج آقا شما وایسید ، من می رم ببینم چه خبره» بعد هم با اشاره به دو همراهش ، آن ها را نزدیک رییس جمهور مستقر کرد و خودش رفت طرف شلوغی. کمتر از یک دقیقه طول کشید تا برگشت و گفت: «حاج آقا ! یه بچه اس. می گه از اردبیل کوبیده اومده این جا و با شما کار واجب داره . بچه ها می گن با عز و التماس خودشو رسونده تا این جا. گفته فقط می خوام قیافه آقای خامنه ای رو ببینم ، حالا می گه می خوام باهاش حرف هم بزنم».

رییس جمهور گفت: « بذار بیاد حرفش رو بزنه. وقت هست».

لحظاتی پسرکی ۱۲-۱۳ ساله از میان حلقه محافظان بیرون آمد و همراه با سرتیم محافظان ، خودش را به رییس جمهور رساند. صورت سرخ و سرما زده اش ، خیس اشک بود . هنوز در میانه راه بود که رییس جمهور دست چپش را دراز کرد و با صدای بلند گفت: «سلام بابا جان! خوش آمدی» پسر با صدایی که از بغض و هیجان می لرزید ، به لهجه ی غلیظ آذری گفت: « سلام آقا جان! حالتان خوب است؟» رییس جمهور دست سرد و خشکه زده ی پسرک را در دست گرفت و گفت :« سلام پسرم! حالت چطوره؟» پسر به جای جواب تنها سر تکان داد. رییس جمهور از مکث طولانی پسرک فهمید زبانش قفل شده. سرتیم محافظان گفت :« اینم آقای خامنه ای! بگو دیگر حرفت را » ناگهان رییس جمهور با زبان آذری سلیسی گفت: « شما اسمت چیه پسرم؟» پسر که با شنیدن گویش مادری اش انگار جان گرفته بود ، با هیجان و به ترکی گفت:« آقاجان! من مرحمت هستم. از اردبیل تنها اومدم تهران که شما را ببینم.»

آقای خامنه ای دست مرحمت را رها کرد و دست رو ی شانه او گذاشت و گفت:‌« افتخار دادی پسرم. صفا آوردی . چرا این قدر زحمت کشیدی؟ بچه ی کجای اردبیل هستی؟» مرحمت که حالا کمی لبانش رنگ تبسم گرفته بود گفت: « انگوت کندی آقا جان! » رییس جمهور پرسید: « از چای گرمی؟» مرحمت انگار هم ولایتی پیدا کرده باشد تندی گفت: « بله آقاجان! من پسر حضرتقلی هستم» .آقای خامنه ای گفت: « خدا پدر و مادرت رو برات حفظ کنه.»

مرحمت گفت: « آقا جان! من از ادربیل آمدم تا این جا که یک خواهشی از شما بکنم.» رییس جمهور عبایش را که از شانه راستش سر خوره بود درست کرد و گفت: « بگو پسرم. چه خواهشی؟»

-آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم(ع) نخوانند!

-چرا پسرم؟

مرحمت به یک باره بغضش ترکید و سرش را پایی انداخت و با کلماتی بریده بریده گفت: « آقا جان ! حضرت قاسم(ع) ۱۳ ساله بود که امام حسین(ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم ۱۳ سالم است ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم . هر چه التماسش میکنم،می‌گوید ۱۳ ساله‌ها را نمی‌فرستیم. اگر رفتن ۱۳ ساله ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم(ع) را چرا می خوانند؟»

حالا دیگر شانه های مرحمت آشکارا می لرزید. رییس جمهور دلش لرزید. دستش را دوباره روی شانه مرحمت گذاشت و گفت:« پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است» مرحمت هیچی نگفت. فقط گریه کرد و حالا هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش می رسید.

رییس جمهور مرحمت را جلو کشید و در آغوش گرفت و رو به سرتیم محافظانش کرد و گفت :« آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ... تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است. هر کاری دارد راه بیاندازید. هر کجا هم خودش خواست ببریدش.بعد هم یک ترتیبی هم بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل. نتیجه را هم به من بگویید»

آقای خامنه ای خم شد ، صورت خیس از اشک مرحمت را بوسید و گفت : « ما را دعا کن پسرم. درس و مدرسه را هم فراموش نکن. سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» و...

کمتر از سه روز بعد ، فرمانده سپاه اردبیل ، مرحمت را خوشحال و خندان دید که با حکمی پیشش آمد. حکم لازم الاجرا بود. می توانست باز هم مرحمت را سر بدواند ولی مطمئن بود که می رود و این بار از خود امام خمینی حکم می آورد. گفت اسمش را نوشتند و مرحمت بالا زاده رفت در لیست بسیجیان لشکر ۳۱ عاشورا.




http://jahannews.com/images/docs/files/000340/nf00340748-1.jpg

مرحمت به تاریخ هفدهم خرداد ۱۳۴۹ در یک کیلومتری تازه کند «انگوت» در روستای «چای گرمی»، متولد شد. امام که به ایران برگشت ، مرحمت کلاس دوم دبستان بود. ۱۳ ساله که شد ، دیگر طاقت نیاورد و رفت ثبت نام کرد برای اعزام به جبهه. با هزار اصرار و پادرمیانی کردن این آشنا و آن هم ولایتی ، توانست تا خود اردبیل برود ، اما آن جا فرمانده سپاه جلوی اعزامش را گرفت. مرحمت هر چه گریه و زاری کرد فایده ای نداشت. به فرمانده سپاه از طرف آشناهای مرحمت هم سفارش شده بود که یک جوری برش گردانید سر درس و مشقش. فرمانده سپاه آخرش گفت : «ببین بچه جان! برای من مسئولیت دارد. من اجازه ندارم ۱۳ ساله ها را بفرستم جبهه. دست من نیست.» مرحمت گفت : «پس دست کی است؟» فرمانده گفت: «اگر از بالا اجازه بدهند من حرفی ندارم» همه این ها ترفندی بود که مرحمت دنبال ماجرا را نگیرد. یک بچه ۱۳ ساله روستایی که فارسی هم درست نمی توانست صحبت کند ، دستش به کجا می رسید؟ مجبور بود بی خیال شود. اما فقط سه روز بعد مرحمت با دستوری از بالا برگشت .
مرحمت بالازاده تنها یک سال بعد ، در عملیات بدر ، به تاریخ ۲۱ اسفند ۱۳۶۳ با فاصله بسیار کمی از شهادت مرادش ، مهدی باکری ، بال در بال ملائک گشود و میهمان سفره ی حضرت قاسم (علیه السلام) گردید.
http://jahannews.com/images/docs/files/000340/nf00340748-2.jpg

از مرحمت بالازاده ، وصیت نامه ای بر جای مانده است که متن کامل آن را در زیر می خوانید. وصیت نامه ای که نشان می دهد روحش نمی توانست در کالبد ۱۳ ساله اش آرام بگیرد:

وصیت نامه مرحمت بالازاده جمعی لشکر عاشورا ،گردان علی اکبر

به نام خداوند بخشنده مهربان

از اینجا وصیت نامه ام را شروع می‌کنم. با سلام بیکران به پیشگاه منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج) و با سلام بیکران به رهبر مستضعفان، ابراهیم زمان، خمینی بت شکن و با سلام بی کران به مردم ایثارگر و شهید پرور ایران، که همچون امام حسین(ع) و لیلا، پسرشان را به دین اسلام قربانی می‌دهند.

آری ای ملت غیور شهید پرور ایران! درود بر شما! درود برشما که همیشه در مقابل کفر ایستاده اید و می‌ایستید تا آخرین قطره خونتان.

درود برشما ای ملت ایران! ای مشعل داران امام حسین ! تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن به منجی عالم بشریت تحویل بدهید.

و ای پدر و مادر عزیزم ! اگر این پسرتان در راه اسلام به شهادت برسد، افتخار کنید که شما هم از خانواده شهدا برشمرده می‌شوید.

ای پدر و مادر عزیزم! از شما تقاضایی دارم . اگر من شهید بشوم گریه نکنید. اگر گریه بکنید به شهدای کربلا و شهدای کربلای ایران گریه بکنید تا چشم منافقان کور بشود و بفهمند که ما برای چه می‌جنگیم. حالا معلوم است که راه تنها یک راه است که آن راه هم راه اسلام و قرآن است. و آخر وصیت می‌کنم راه شهیدان را ادامه بدهید و اسلحه شان را نگذارید در زمین بماند.

و مادرم و پدرم چنانچه من می‌دانم لیاقت شهادت را ندارم ولی اگر خداوند بخواهد که شهید بشوم مرا حلال کنید و من هم شهادت را جز سعادت نمی دانم. یعنی هر کس که شهید می‌شود خوش به حالش که با شهدا همنشین می‌شود. و از تمام همسایه‌ها و از هم روستایی هایمان می‌خواهم که اگر از من سخن بدی شنیده اید و کارهای بدی دیده اید حلال بکنید. و برادرانم اسحله ام را نگذارند در جا بماند و خواهرانم با حجاب با دشمنان جنگ کنند. خدایا تو را قسم می‌دهم که اگر گناهانم را نبخشی از این دنیا به آن دنیا نبر.

خدایا خدایا تو را قسم می‌دهم به من توفیق سربازی امام زمان(عج) و نائب برحق او خمینی بت شکن را قرار دهی. تا در راه آنها اگر هزاران جان داشته باشم قربانی بدهم.

کربلا کربلا یا فتح یا شهادت
جنگ جنگ تا پیروزی
منبع:مشرق

تقدیر از برگزیدگان مسابقه مداحی نوجوانان مداح و عاشورایی

بمناسبت ولادت با سعادت ختم رسالت حضرت محمد مصطفی(ص) و امام صادق(ع) مراسم تقدیر و اهداء جوایز برگزیدگان اولین دوره مسابقه مداحی و ستایشگری اهل بیت (ع) ویژه نوجوانان عاشورائی و مداحان اهل بیت (ع) که توسط هیئت محبان الرسول (ص) با همکاری مسجد جامع شهرک ولیعصر(عج) و کانون مداحان منطقه 18 در سطع شهرک ولی عصر(عج) برگزار گردیده بود با حضور شهردار منطقه 18 و جمع زیادی از عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) و برخی مسئولین محلی در مسجد جامع ولی عصر(عج) برگزار و به نفرات برتر این مسابقه هدایایی اهداء شد.

این مسابقه که در دو مقطع سنی 10 تا 14 و 14 الی 17 سال برگزار گردیده بود در دو مرحله آزمون کتبی و شفاهی برگزار و در مقطع سنی 10 تا 14 سال به ترتیب آقایان محمد جواد رجب فردی, مهدی کریمیان و علی مومنی بعنوان نفرات اول تا سوم برگزیده شدند  و در مقطع سنی 14 تا 17 سال به ترتیب آقایان علی فتوحی بعنوان نفر اول, رضا حسن زاده بعنوان نفر دوم و محمد مومنی و مهدی ذاکری بصورت مشترک  بعنوان نفر سوم انتخاب شدند. 

در این مراسم همچنین از کلیه شرکت کنندگان در مسابقه مداحی و حافظان خردسال قرآن کریم تجلیل بعمل آمده و به آنان به رسم یادبود هدایایی تقدیم گردید. 

 

تقدیر از مداحان نوجوان 

 

 

 

تقدیر از مداحان نوجوان 

 

تقدیر ازمداحان نوجوان 

 

تقدیر از مداحان نوجوان 

  

 تقدیر مداحان نوجوان 

 

 

 

تقدیر از مداحان نوجوان 

 

تقدیر از نوجوانان مداح 

 

تقدیر از نوجوانان مداح 

 

تقدیر از نوجوانان مداح

دلتنگی یار

خواهید اگر از این سرایم ببرید

از خاک حسین کمی برایم ببرید


با ذکر حسین نفس زدم تا دم مرگ

با روضه ی او به کربلایم ببرید


***

عمریست دلم گشته گدایت ارباب

دلبسته ی آن صحن و سرایت ارباب


باز از کرمت بیا مرا راهی کن

تا بوسه زنم به کربلایت ارباب


سروده کمال مومنی

نکات مداحی از زبان استاد حاج محمود کریمی

حاج محمود کریمی در هفتمین آیین تجلیل از نوگلان حسینی که در 28 آذرماه سالجری در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد، با بیان اینکه همه گونه مسابقه دیده بودیم اما مسابقه‌ای برای نوکری ندیده‌ بودیم، ‌اظهار کرد: این از عجایب وجود امام حسین(ع) است که خانواده‌ها تلاش می‌کنند تا فرزندانشان را پرورش داده و برای نوکری اهل بیت(ع) به این مسابقه می‌فرستند. ایشان نکات ذیل را خطاب به مداحان نوجوانان عاشورائی بیان داشتند:

  • با وجود آنکه همه در تمامی زمینه‌ها نظر می‌دهند شمای مداح نمی‌توانید نظر بدهید و به شما گفته می‌شود که فقط کار خودتان را بکنید و با همه احوال باید بدانید که همه زخم‌زبان‌هایی که می‌خورید یک میلیاردیوم زخم‌زبان‌هایی نیست که به اربابت‌تان گفته شد.
  • اگر می‌خواهید یک روضه‌خوان خوب باشید علم آن را نیز باید داشته باشید و بدانید که تقوا به تنهایی در این عرصه کفایت نمی‌کند.
  • این مداح اهل بیت(ع) افزود: حتما باید پای درس بزرگترها بشینید و رفتار و اخلاق مناسب را از آنها بیاموزید
  • باید به این موضوع قائل باشید که بقیه از شما بزرگتر هستند و من به خودم می‌گویم که اگر کسی از نظر سنی از من بزرگتر است عبادتش از من بیشتر بوده و اگر سنش از من کمتر است نسبت به من کمتر گناه کرده‌ است.
  • همچنین بدانید که اگر مردم به شما احترام گذاشتند به خاطر آن است که آنان وظیفه خود می‌دانند که به نوکر اباعبدالله الحسین(ع) احترام بگذارند وگرنه فکر نکنید که خبری است.
  • راه بسیار شیرین است و حضرت زهرا(س) به مداحان و روضه‌خوانان خسته نباشید می‌گوید و باید بدانیم که هیچگاه آن حضرت زیر "دِین" کسی نمی‌ماند و اجر کار این افراد را خواهد داد و همچنین باید بدانید که شما جدا شده و سوا کرده توسط آن حضرت هستید.
  • از جمله مواردی که باید نسبت به آن اهتمام ویژه‌ای داشته باشید این است که باید خوش قول باشید و بدانید که اگر دیر به جلسه برسید صاحب مجلس امام حسین(ع) حضرت زهرا(س) را معطل کرده‌اید.
  • نسبت به نمازتان خیلی جدی باشید و درس‌تان را خوب بخوانید و قدر پدر و مادرتان را بدانید.
به نقل از خبرگزاری ایسنا

شعر شهادت امام رضا(ع)

مامان میگه شب شده وقت خوابه

بچه ی خوب الان تو رختخوابه

می شینه باز کنارم عاشقونه

کتاب داستانو برام می خونه

می شینه با یه استکان چایی

قصه میگه برام چه قصه هایی

قصه ی امشبش چقد قشنگه

آب می کنه هرد لی رو که سنگه

قصه ای از بخت بد یه اهو

که تشنه بود اومده بود لب جو

آروم اومد نشست کنار برکه

تا بخوره از آب اون یه چکه

حیوونی از یه بچه ساده تر بود

از تله ها حسابی بی خبر بود

یه قطره آب خورد و دمی تکون داد

غافل که افتاده تو دام صیاد

نمی تونس که داد و فریاد کنه

یا خودشو از تله آزاد کنه

دیگه خودش فهمیده بود که دیره

فهمید ه بود قرار که بمیره

نه حتی یک نفس براش مونده بود

نه راه پیش و پس براش مونده بود

نشس میون دام و هی دعا کرد

دلش شکست رو به امام رضا (ع) کرد

گفت آقا جون من چن تا بچه دارم

اگه بمیرم پیش کی بذارم

چشم اونا به انتظار منه

عشق اونا دار و ندار منه

اگه کرم کنی به آه سردم

میرم ولی دوباره برمی گردم ...

درد دلش تموم نشد که دیدش

فرشته ی نجاتشم رسیدش

حاجت اون دل شکسته رو داد

ضامن آهو شد پیش صیاد

آهوی قصه رفت با ناز و اداش

اومد ولی تنها نه !... با بچه هاش

ورد لبش فقط شکر خدا بود

جونشو مدیون امام رضا (ع) بود

قصه تموم شد دیگه وقت خوابه

اما دلم مونده تو این کتابه

هنوز تو قلبم یه چیزایی مونده

که مادرم توی کتاب نخونده

می خوام که تو دلم نمونه حرفام

با قلب کوچیکم بگم به اقام

امام رضا (ع)! منم یه آهو دارم

شبا همیشه می خوابه کنارم

عروسک قشنگیه آقا جون !

خوشگل و رنگی رنگیه اقا جون !

فکر می کنم قلب اونم می زنه

اونم دلش یه وقتایی می شکنه ...

میخوام بهت نشون بد م باهوشم !

شبیه صیادا لباس می پوشم

برای آهو یه تله می ذارم

تا توی اون تله گیرش بیارم

شاید دلش شکست تو رو صدا کرد

اونم نشس رو به امام رضا (ع) کرد !

اون وقت اگه بیای تو رو می بینم

تا آرزوم نمونه توی سینم

دوست دارم قدر تموم دنیا

می بینمت شبا تو خواب و رویا

مامان می گه شب شد ه وقت خوابه

بچه ی خوب الان توی رختخوابه

زن مسیحی شفا یافته از سرطان در مسیر زیارت کربلا + عکس

آمده‌ام که نذرم را ادا کنم...

 

در مسیر نجف به کربلا و از میان پرچم‌های مختلف که توسط زائران پیاده حرم حسینی حمل می‌شد، پرچم فرانسه توجه همگان را به خود جلب می‌کرد، به سراغ آن پرچم که رفتند، دیدند زنی مسیحی از فرانسه این پرچم را حمل می‌کند...


---

من دچار سرطان سینه شده بودم و پزشکان به من گفتند به محض رسیدن به فرانسه باید تن به عمل برداشتن سینه بدهم، آن روز من نذر کردم اگر از این بیماری شفا یابم با پای پیاده از نجف به کربلا به زیارت امام حسین(ع) بروم.

 

 

 

 

 

 

 

در مسیر نجف به کربلا و از میان پرچم‌های مختلف که توسط زائران پیاده حرم حسینی حمل می‌شد، پرچم فرانسه توجه همگان را به خود جلب می‌کرد، به سراغ آن پرچم که رفتند، دیدند زنی مسیحی از فرانسه این پرچم را حمل می‌کند، وقتی از او درباره رفتن به زیارت امام حسین(ع) پرسیدند، گفت: من در زمان اشغال عراق به صورت داوطلبانه به نیروهای ائتلاف ملحق شدم.

در یکی از مراسم اربعین امام حسین(ع) از یکی از زائران که به صورت پیاده به کربلا می‌رفت پرسیدم: "آیا از اینکه از بصره به کربلا پیاده سفر می‌کنی خسته نمی‌شوی؟" گفت: "حاجتی از خدا دارم و می‌روم تا حاجتم را زیر گنبد حرم امام حسین(ع) از او بخواهم و یقین دارم که خداوند به برکت وجود امام حسین(ع) حاجتم را برآورده خواهد ساخت".

این زن می‌افزاید: من دچار سرطان سینه شده بودم و پزشکان به من گفتند به محض رسیدن به فرانسه باید تن به عمل برداشتن سینه بدهم، آن روز من نذر کردم اگر از این بیماری شفا یابم با پای پیاده از نجف به کربلا به زیارت امام حسین(ع) بروم. وقتی به فرانسه رفتم، پزشکان دوباره مرا تحت معاینات پزشکی و آزمایش‌های جدید قرار دادند اما در کمال ناباوری اثری از بیماری در من ندیدند. اینک که شما مرا میان زائران پیاده می‌بینید در واقع آمده‌ام که نذرم را ادا کنم.

منبع؛ابنا